فریاد بلند «آقای مقاومت» و میکروفونهای خاموش و زنگ زدهی ما
علی علیزاده
.سید حسن نصرالله دیروز سخنرانی کرد که معتقدم سالها بعد آن را به عنوان نمونهای درخشان از سخنرانی نظامی-ی راهبردی تدریس خواهند کرد
.سیدحسن سخنرانیش را دیروز با یادآوری جنگ سی و سه روزه شروع کرد
.جنگی که نه فقط سرنوشت لبنان که معادلات منطقه ما را به صورت جدی عوض کرد
.جنگی که هشتاد میلیون ایرانی به خاطر ناتوانی رسانههایشان، آنطور که باید آن را نشناختهاند. هرچند یکی از دلایل امنیت و صلح و ثبات زندگی شان در سیزده سال گذشته نتیجه این جنگ بوده
جنگی که اسراییل آمده بود تا طومار حزب الله را برای همیشه درهم بپیچد. هم طومار نظامی. و هم طومار یش را. با معرفی حزب الله به عنوان دلیل حمله و نابودی لبنان، و ایجاد تقابل مردم با حزب الله
.و پیروزی حزبالله چنان قاطع بود که سیزده سال است حتی یک تیر هم به لبنان شلیک نشده
.و آن سالها آمریکا در عراق بود و اوج بحران هستهای و قرار بود نابودی حزبالله مقدمه حمله مشترک آمریکا و اسراییل به ایران باشد. و فقط پس از شکست اسراییل بود که خواب حمله نظامی به ایران را از سر بیرون کردند
سیدحسن دیروز با یادآوری جنگ سیوسه روزه شروع کرد تا یادآور شود اهل بلوف و جنگ روانی نیست. و بعد نقشه اسراییل را رو به دوربین گرفت و با جزیبات کامل توضیح داد که در صورت کوچکترین تعدی و ی به لبنان یا ایران، چه زمانی، کجای اسراییل چگونه و با چه شدتی نابود خواهد شد. نه با شعار و یا گزافهگویی که با توضیح پیشرفتهای نظامی و با عدد و رقم و فاکتهای عینی. و با توضیحاتش، جمله به جمله و کلمه به کلمه،نابودی را برای دشمن تصویر کرد
سید حسن پس از اسراییل سراغ شیخنشینهایی رفت که از پشت به ایران خنجر زدهاند
به امارات متحده یادآوری کرد که در صورت کوچکترین ضربهای از سوی آمریکا به ایران، دانه به دانه امیرنشینهایش با خاک یکسان میشود. به سعودیها با تحلیل نشان داد چگونه نابود خواهند شد. و به بقیه ساکنان منطقه یادآوری کرد کوچکترین تعدی به ایران چه هزینهای دارد
.و همه این کلمات آتشین، تا اثبات کند آمریکا جسارت جنگ با ایران را نخواهد داشت
نورمن فینکلشتاین، استاد یهودی دانشگاه دیپاول آمریکا و از روشنفکران مهم آمریکا میگوید سیدحسن از زیرکترین استراتژیستهای امروز جهان است. و سخنرانی دیروز یکی از زیرکانهترین سخنرانیهای این استراتژیست زیرک بود
وضعیت شفاف است
یک سو لیبرالهایی هستند که به اسم صلح طلبی فریاد «نه به جنگ» بلند میکنند. لیبرالهایی که عدهای شان هفته پیش مقابل کاخ سفید، برای صلح «قر» میدادند و عدهای شان در داخل دوگانه کاذب جنگ یا صلح را روی جلدهایشان چاپ میکنند. لیبرالهایی که با بزرگنمایی خطر جنگ موهوم و غیرواقعی، ترس را به افکار عمومی ایرانیان تزریق و ایران را زیر فشار میگذارند و عملا خود را سرباز جنگ روانی آمریکا میکنند
و سوی دیگر تفکر سید و آقای مقاومت است که هر جملهاش را مثل موشکی نقطهزن به سوی یک تمدار و یک جناح و یک حکومت سلطهگر شلیک میکند و وحشت را در دلهای افکار عمومی اسراییل و حاکمان غربی و سعودی و اماراتی میکارد. تفکری که رویکردی آفندی و تهاجمی پیش میگیرد تا به صورت «پیشگیرانه» حتی خواب و تخیل حمله به ایران یا لبنان را از سر دشمنان بیرون کند. چرا که میداند که صلح راستین تنها وقتی برقرار خواهد شد که قدرت واقعی از آن ما باشد و دشمن هم به این قدرت واقف و هرشب آشفته از کابوس این قدرت باشد
و سخن اخر
سخنرانی سیدحسن از دیروز رسانههای دشمن را سردرگم کرده. بسیاری از آنها برای کاهش خسارات این سخنرانی ساعتها و ساعتها تحلیل و خبر و برنامه روی آنتن رفتند. با تحلیلگرانی که حنجرههایشان با دلارهای سعودی و صهیونیستی پرشده. و دو روز بعد از این سخنرانی تاریخی، ما ایرانیان هنوز آن را نه انعکاس درست دادهایم و نه با تمهیدات رسانهای به آن ضریب در خور دادهایم. در حالیکه تکه تکه این سخنرانی میبایست موضوع کلیپهایی به عربی و انگلیسی و فارسی و حتی عبری میشد، تا به استناد تحلیلها و اطلاعات آتشینش قلبهای طرفداران مقاومت محکم تر شود و دلهای دشمنان وحشت زدهتر. اما ما با دهانی باز، گیج و منفعل گوشهای به تماشا ایستادهایم. تنها ویدیوی موجود همین ویدیوی زیر است که فرزندان مقاومت لبنان با بضاعت رسانهای و مالی محدودشان ساختهاند. مرجبا به آنها و وای بر ما.
صریح بگویم. در حالیکه سید حسن با سخنرانی شجاعانهاش یک تنه به میدان جنگ رسانهای و روانی و ی دشمن زده تا بخشی از بار فشار روانی غرب و سعودی و اسراییل علیه مردم ایران را خنثی کند، وای بر ما که با صداوسیمای چند ده کانالی و دهها دستگاه عریض و طویل رسانهای و صدها ردیف بودجه، حتی نمیتوانیم صدای این سید مقاومت را انعکاس دهیم.
https://t.me/jedaal/511
ما از کی داریم به ژاپن می بازیم؟
تیم فوتبال ایران در روز دوشنبه 8بهمن 1397 با نتیجه سه گل بر هیچ به ژاپن باخت
امّا این باخت چندان مهم نیست.
همه مسابقات ورزشی هم بُرد دارد و هم باخت.
ممکن است در یک بازی دیگر با تغییر بازیکنان نتیجه مسابقه مع شود.
باخت واقعی و غیرقابل جبران ما از ژاپن از حدود 150سال پیش آغاز شد
در زمان امیرکبیر روند اصلاحات همزمان در ایران و ژاپن آغاز شد.
ژاپنی ها روند اصلاحات را پی گرفتند و امروز دارند بر جهان دانش و فناوری فرمان می رانند.
ولی ما امیرکبیر رهبر اصلاحات را در باغ فین کاشان با شکنجه خونین کُشتیم
_سطور زیر تصویری کوتاه از سیمای پیشرفت های ژاپن است:
_ﺍﻨ ﻫﺎ ﺍﺻﻼً ﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﻧﻤ ﻨﻨﺪ
ﺗﻮﺭﻡ ﺩﺭ ﺍﻦ ﻣﻌﻤﻮلا ﺎ ﺻﻔﺮ ﺍﺳﺖ ﺎ ﻣﻨﻔ ﺍﺳﺖ
_ﺩﺭ ژاپن ﺧﺎﻧﻪ ﻭﻼ ﺑﻪ ﻧﺪﺭﺕ ﺪﺍ ﻣ ﺷﻮﺩ
_ﺍﺯ ﺎﺭ ﻣُﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﺍﻦ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﺍﺳﺖ !
_ﺣﻘﻮﻕ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﻌﺎﺩﻝ ۷۵۰۰ ﺩﻻﺭ ﺁﻣﺮﺎ ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ﺍﺳﺖ
_ﺷﺴﺖ ﺩﺭ ﺎﺭ ﺑﺮﺍ ﻣﺪﺮ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﺮ ﺍﺳﺖ
_ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻌﻠﻤﺎﻥ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻪ ﺎﻫ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭﺍﻥ ﺑﻪﻫﺎ ﺩﻟﺴﻮﺯﺗﺮﻧﺪ
_ﻫﻨﺎﻡ ﺗﻌﻄﻠ ﻣﺪﺍﺭﺱ ﺑﻪﻫﺎ ﺮﻪ ﻣ ﻨﻨﺪ !!
_ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ ﺩﺭ ژاپن ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻋﻤﻮما ﺎﺭﻧﻤ ﻨﻨﺪ
_تقریبا تمام ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺣﻘﻮﻕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﻣ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻮﻝ ﺧﺮﺟ ﻣﺮﻧﺪ.
_اﺯ ﺍﻭﻝ ﺗﺎ ﺳﻮﻡ ﺍﺑﺘﺪﺍ، ﻫ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ
_ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ معلمان ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ۱۵ ﺩﻗﻘﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﺮﺩﺍﺯﻧﺪ ﻭ ﺍﻦ ﺎﺭ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﺮﺑﺖ ﻧﺴﻠ ﻣﺘﻮﺍﺿﻊ ﻭ ﺣﺮﺺ ﺑﺮ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﻣ ﺮﺩﺩ .
_ﻫﺮ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺍﻦ ﻪ ﺳ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﻫﻤﺸﻪ ﻒ ﻭ ﺴﻪ ﻫﺎ ﺧﺎﺻ ﺑﺮﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﻓﻀﻮﻻﺕ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺍﺭﺩ .
ﺣﺮﺻﺸﺎﻥ ﺑﺮ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﺭﺍ ﺳﺮﻟﻮﺣﻪ ﺍﺧﻼﻕ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ .
_ ﺎﺭﺮ ﻧﻈﺎﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺘﺮ ﺭﺍ " ﺍﻨﺠﻨﺮ (ﻣﻬﻨﺪﺱ) ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ" ﻣ ﻧﺎﻣﻨﺪ و ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ ۵ ﺍﻟ ۸ ﻫﺰﺍﺭ ﺩلاﺮ ﺁﻣﺮﺎ ﻣ ﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺍﻦ ﺸﻪ ﺑﺎﺪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﺎﺕ ﺘﺒ ﻭ ﺷﻔﺎﻫ ﺩﺍﺩ .
_ ﺍﻦ ﻫ ﻣﻨﺒﻊ ﻃﺒﻌ ﻧﺪﺍﺭﺩ ( ﻧﻔﺖ ﻭ ﺎﺯ ﻭ ﺯﻏﺎﻝ ﺳﻨ ﻭ ﻓﻮﻻﺩ ﻭ ﻣﺲ ﻭ . ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ) ﻭ ﺳﺎﻻﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﺻﺪﻫﺎ ﺯﻟﺰﻟﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣ ﺮﺩ؛ ﺍﻣﺎ ﺍﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﺸﺪﻩ ﻪ ﺍﻦ ﺸﻮﺭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻦ ﻪ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﻫﺎ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﺯﺩﺍﺭﺩ .
_ ﻫﺮﻭﺷﻤﺎ ﻓﻘﻂ ﻃ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ، ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻫﺮﻭﺷﻤﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺳﻘﻮﻁ ﺑﻤﺐ ﻫﺴﺘﻪ ﺍ ﺑﺎﺯﺮﺩﺩ .
_اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭ، ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻣﺎﻦ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﺑﺎﻞ ﻫﺎﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻠﻤﻪ " ﺑ ﺻﺪﺍ " ﺎ (silent) ﺍﺯ ﻠﻤﻪ " ﺍﺧﻼﻕ" ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
_ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺩ ﺩﺭﺳ ﺍﻭﻝ ﺗﺎ ﺷﺸﻢ ﺍﺑﺘﺪﺍ (ﺎﻣ ﺑﻪ ﺳﻮ ﺍﺧﻼﻕ) ﺍﺳﺖ ﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺧﻼﻕ ﻭ ﺷﻮﻩ ﺗﻌﺎﻣﻞ ﺑﺎ ﺩﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻣ ﺩﻫﺪ .
_ ﺑﺎ ﺍﻦ ﻪ ﺍﻦ ﺍﺯ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪﺗﺮﻦ ﺸﻮﺭﻫﺎ ﺩﻧﺎﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺸﺎﺭ ﻭ ﺧﺪﻣﻪ ﻧﻤﺮﻧﺪ ﻭ ﺍﻦ ﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺳﺖ ﻪ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣ ﺁﻨﺪ .
_ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺗﺎ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﺰ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ " ﻧﺎﺎﻣ " ﻣﺮﺩﻭﺩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ
ﻮﻥ ﻫﺪﻑ ﺗﺮﺑﺖ، ﻧﻬﺎﺩﻨﻪ ﺮﺩﻥ ﻣﻔﺎﻫﻢ ﻭ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺷﺨﺼﺖ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﺗﻌﻠﻢ ﻭ ﺗﻠﻘﻦ .
_ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻫﺮ ﺴ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻧﺎﺯ ﺧﻮﺩ ﻏﺬﺍ ﺑﺮﻣ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺁﺧﺮ ﺎﺭ ﺩﺭ ﺑﺸﻘﺎﺏ ﺷﺎﻥ ﺰ ﻧﻤ ﻣﺎﻧﺪ . ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
_ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﺪﺍﺭﺱ ﻣﺴﻮﺍ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺻﺮﻑ ﻏﺬﺍ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻤﺰ ﻣ ﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﻮﺩ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺳﻼﻣﺘ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ .
_ ﻣﺪﺮ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻧﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺗﻘﺴﻢ ﺷﺪﻥ ﻏﺬﺍ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﻣﺧﻮﺭﺩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺳﻼﻣﺘ ﺁﻥ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺮﺳ ﻪ ﺮﺍ؟
ﻣ ﻮﺪ: ﺍﻦ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ، ﺁﻨﺪﻩ ی ژاپن ﻫﺴﺘﻨﺪ .
ﺍین که ﺍﻦ ﺍﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺗﺼﺎﺩﻓ ﻧﺴﺖ
بزرگترین شعار فرهنگ ژاپنی ها که آنها را در مسیر پیشرفت نشاند :
نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست .
با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست می خورند .
به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را درست انجام بده .
بیاییم این عقب ماندگی ها را درمان کنیم.
ما با چند گل خوردن،چیزی را از دست نمی دهیم
حتی اگر در ژاپن چنین نباشد ، اصول فوق اصولی کاملا منطقی است که عمل به آنها میتواند آغازگر تحولی عظیم در سرنوشت کشور و سامانده نیروهای مولد و تاریخ ساز کشور باشد
زحمات معاون محترم آموزش و پژوهش و رئیس محترم دانشکده رسانه خبرگزاری فارس جناب دکتر سید محسن بنی هاشمی و و معاون فرهنگی ایشان و تمامی همکارانشان در دانشکده و معاونت آموزش و پژوهش خبرگزاری فارس را ارج می نهم و از تک تک عزیزان سپاسگزارم.
سپاس
سرمقاله رومه رسالت امروزبه نقل از حامد حاجی حیدری از رویدادی مهم صحبت کرده است که به نظرم جالب است و بازنشر آن را لازم دیدم:
« رویداد بسیار بسیار مهمی بود، ولی این سطح اهمیت، عمدتاً در سطوح فعالان ی، درک نشد. این رویداد، اهمیت قابلملاحظهای هم در سطح زیربنایی و هم در سطوح روبنایی ت و معیشت خواهد داشت. نشست چهارشنبه مقام معظم رهبری با گروه پیشران علوم شناختی به سرپرستی دکتر سید کمال خرازی، پس از کنشهای ی هوشمندانهای همچون فکر علوم انسانی ایرانی-اسلامی، ایده مهندسی فرهنگی، و الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، چهارمین و احتمالاً مهمترین کنش دانشی مقام معظم رهبری، امام خوشفکر جمهوری اسلامی است. اینها چهار ابرپروژه هستند که طیفهای متنوعی از فعالان علمی و اجتماعی را درگیر میکنند؛ ولی با این حرکت چهارم در زمینه «علوم شناختی»، حالا میشود گفت که زمینه یکسره تازهای گشوده شده است، هر چند که صرف این گشایش کافی نیست و باید دلالتهای ضمنی و تلویحات آن لحاظ شود. ماجرا از این قرار است؛ تلاشهای جهانی برای بهبود علوم انسانی، پس از چند دهه بحرانی، چندان موفق نبوده است، ولی پدیدار شدن «علوم شناختی»، دگرگونی مهمی است، که میتواند به مهاجرت بزرگ از علوم انسانی نارسای موجود به سمت یک وضعیت میانرشتهای مثمر ثمرتر منتهی شود. حالا میشود امیدوار بود که به جای «نطقهای متأسفانه» عالمان علوم انسانی، برای انبوه مسائل رفتاری و اجتماعی امروز، راهحلی ارائه شود.
پایهگذاران علوم انسانی مدرن
را میتوان به تفاوت، تامس هابز، آدام اسمیت، چار داروین یا شاید هم آگوست کنت
دانست. هر کدام از این دانشمندان را لحاظ کنیم، نهایتاً باید بپذیریم که میراثهای
فکری آنها، کم و بیش، از پس بحرانهای پایان قرن بیستم برنیامدند و درخواستهای
بشری در قبال علوم انسانی را بیپاسخ گذاشتند. عمدهای از مسائل امروز ما، نیازمند
روی تافتن از این پایهگذاران، و گشودن مسیر شجاعت به سمت یک چشماندازپایه علمی
جدید است که فیالجمله و فعلاً نام آن «علوم شناختی» گذاشته شده است؛ من نام آن را
«علوم شبکههای انسانی-ماشینی-طبیعی» میگذارم، و باور دارم که مسیر برونرفت
مناسبی از بنبست علوم انسانی روشنفکر زده امروز است. مسیر خوبی باز شده است، اما
البته نیاز به کامل شدن دارد.
عالمان علوم انسانی امروز با
معضلات بغرنجی همچون عدالت، آزادی، آموزش، جنسیت، تمدن، زوال، ماشینیسم، جهانیسازی،
محیط زیست، و .، مماشات میکنند، و در پیشروترین شگرد، حاملان «نطقهای
متأسفانه» هستند، بدین ترتیب که در فرار به جلو، مدام از اتفاقات ناگوار ابراز
تأسف میکنند. در حالی که فنون فنی-مهندسی، مشغول طراحی مسیرهای پیشروی تحول در
حیطههای تکنولوژیک هستند، عالمان علوم انسانی، علمورزی خود را در منفیبافی بیپایان
به رخ دانشجویان و مردم عادی میکشند، و از این قرار، مدتهاست که نزد بسیاری از
مردم این پرسش مطرح است که سرمایهگذاری در علوم انسانی دقیقاً به چه کار میآید؟
حالا با «علوم شناختی»، مسیرهای تغییر خوبی فتح شده است، اما نیاز به کامل شدن
دارد، ولی در همین ابتدا هم افقهای روشنی پیداست.
در حالی که اوضاع اقتصادی و
اجتماعی و ی دنیا رو به وخامت دارد، عالمان علوم انسانی، همچنان مشغول بحثهای
ی و فلسفی پایه هستند؛ و در این فراغت خوشنشین، مفروضشان این است که روند
تکامل، کار خود را میکند و مسائل انسانی و اجتماعی مردم به کمک تکنولوژی که گویا
خود به خود رو به پیشرفت دارد! حل میشوند؛ یا این که تمداران، بحثهای ی
و فلسفی روشنفکران را به زمینه عمل ی میرسانند و لازم نیست تا خود عالمان
علوم انسانی غم عملیاتی شدن دیدگاههایشان را بخورند؛ اینها پیشفرضهایی است که
اصولاً محقق نمیشود، چرا که کلاف این بحثهای روشنفکرانه علوم انسانی بیش از حد
سر در گم است. حالا، مهندسان شبکههای ماشینی که گریزی از درگیر شدن در اقتضائات
عملیاتی و مهندسی ندارند، و اعتقادی هم به سپردن امور به دست تقدیر مفروضات تکاملگرایانه
ندارند، با به رسمیت شناختن ماشینها و هوش مصنوعی، کوشش میکنند تا به محدودیتهای
عملی فائق بیایند، و مسیرهای تغییر را باز کنند. آنها از صحنه رزم با موضوعات
عملیاتی به خلوتهای دنج روشنفکرانه فرار نمیکنند، بلکه درگیر میشوند. آنها از
بیطرفی ارزشی بیزار هستند، و در چارچوب یک منطق فازی و هوشمند، میکوشند با
بصیرت، مسیرهای «بهبود» را باز کنند. با این ترتیب، مسیر اخلاقی خوبی گشوده شده
است، اما نیاز به کامل شدن دارد.
علوم شناختی، درخشانترین
مسیر میانرشتهای است که تا کنون گشوده شده است. پیش از این، دو اردوگاه بزرگ
نظریه عمومی سیستمها، و نظریه عمومی بازیها کوشش کردهاند تا چنین زمینه تلفیق
بزرگی را پدید آورند. برای مدتهای مدید، عامه مردم درک میکردند که کار جدایی
تخصصی علوم از جایی ایراد دارد؛ این که زمینههای تخصصی مختلف یکدیگر را انکار میکردند،
و مردم به عنوان مصرفکنندگان دانش، مردد میماندند که تضادها و تخاصمهای
دانشمندان را چطور آشتی دهند. دو اردوگاه نظریه سیستمها و نظریه بازیها به قدری
این تلفیق را محقق کردند؛ ولی چشماندازهای اصولی آنها به قدر کافی جامع و فارغ
از تناقض نبود؛ خصوصاً که گاه تنه به «شناختناگرایی» و «نسبیتگرایی شناختی» میزدند؛
حالا، در زمینه علوم «شناختی»، ما جمعبندی مناسبی در زمینه فلسفه زبان داریم که
آگاهانه میکوشد تا از تناقضها و نسبیتها مبرا باشد، و این کوشش را در زمینهای
از هوشمندی و ریاضیات در عین فروتنی فلسفی و علمی جویا میشود. مسیر خوبی در زمینه
«حکمت» گشوده شده است، اما نیاز به کامل شدن در زمینه «توحیدی» دارد. علوم شناختی،
از «شناختگرایی/ COGNITIVISM» در دهه 1950، مشخصاً با
رویارویی موفق نوآم چامسکی با « نا شناختگرایی/
NON-COGNITIVISM» مندرج
در رفتارگرایی دارد. در این رویارویی، به رغم نسبیتگرایی غالب در جریانهای مختلف
فکری سده بیستم که علوم انسانی و عمل ی را به کثرتگرایی غیرمسئولانهای سوق
داده بود، شناخت را به عنوان مفروض غیر قابل انکار، نقطه عزیمت خود قرار میدهد،
میکوشد تا فرآیند شناخت را درک نماید و آن را پایهای برای درک ژرفساختها قرار
دهد. این گرایش به اصول و ژرفساختها، در صورتی که به خوبی کامل شود، بازگشتی به
سمت «دیدگاه توحیدی» بعد از یک قرن آشفتگی خواهد بود، که نیاز به کامل شدن دارد.
علوم شناختی، به جای تشکیک در
«شناخت»، آن را مفروض و نقطه عزیمت میداند، و این کفاره معصیتی است که برای دو
دهه منجر به هبوط ما به ولنگاری اخلاقی و فرهنگ ی پلورالیستی شد. در علوم
شناختی، مسیر فرهنگی و ی خوبی گشوده شده است، که نیاز به کامل شدن دارد».
ابتدا باید تعریفی ساده از رشد اقتصادی ارائه دهیم که همگان(حتی آنان که در اقتصاد خبره نیستند) معنای آن را متوجه شوند؛
رشد اقتصادی چیست؟ اگر تولید یا درآمد سرانه ی ملی به هر طریقی در کشوری افزایش یابد میگوییم رشد اقتصادی اتفاق افتاده است. محاسبه ی رشد اقتصادی به این طریق است که یک سال به خصوص را به عنوان سال پایه در نظر میگیرند و تولید ناخالص داخلی یا تولید ناخالص ملی در سال مورد نظر را نسبت به سال پایه محاسبه می کنند تا رشد اقتصادی بدست آید. (قرار دادن سال پایه به این خاطر است که تاثیرات تورم حذف شود.)
اما آیا رشد اقتصادی همواره معیار صحیحی برای بهبود اقتصاد یک کشور است؟ مسلما خیر. نمونه ی بارز این مثال مصر و ترکیه است. زمانی در ایران ترکیه قبله ی آمال لیبرال ها بود و میگفتند راه پیشرفت از استانبول و انکارا میگذرد و امروز همان افراد می گویند ترکیه الگوی خوبی برای پیشرفت نیست. برای توسعه ی پایدار آماری واقعی تر و ملموس تر از رشد اقتصادی، تولید ناخالص داخلی و امثالهم لازم است. ممکن است در دورانی به دلایل خاصی که گفته خواهد شد کشوری رشد بادکنکی داشته باشد، اما جدای از اینکه این رشد بادکنکی باعث افزایش نابرابری و خشم مردم خواهد شد، این روش توسعه ناپایدار خواهد بود و در نهایت تاثیراتش نابود خواهد شد. ادامه دارد.
نام جان پرکینز در ایران شاید بسیار ناشناخته باشد اما در ایالات متحده به اندازه ی نام ادوارد اسنودن و هزاران افشاگر دیگر بسیار شناخته شده است و حتی شاید معروف ترین آنها باشد. آنچه در ادامه میخوانید معرفی کتاب جنجالی و اثرگذار وی به نام "اعترافات یک جنایتکار اقتصادی" است. کتابی که به عمق فساد لیبرالیسم تاخته و به ساده ترین شکل ممکن جنایات اقتصادی ایالات متحده علیه کشورهای درحال توسعه را افشا میکند طوری که حتی کسانی که چندان هم به علم اقتصاد مسلط نیستند هم میتوانند کتاب را درک کنند. آمار و ارقامی که در کتاب داده میشود بسیار وحشتناک تر از تصور بیشتر مردم است.
پرکینز در این کتاب خود را یک جنایتکار اقتصادی می نامد اما این نامی نیست که خود انتخاب کرده باشد بلکه قبل از اینکه به این حرفه وارد شود به او میگویند که قرار است به عنوان یک جنایتکار اقتصادی (Economic Hitman) فعالیت کند. کار وی بسیار ساده است باید به کشورهای جهان سومی که خواهان پیشرفت و رشد اقتصادی هستند برود، پیش بینی های اقتصادی لازم برای پیشرفت آن کشور را انجام دهد، سپس پیش بینی ها را دستکاری کرده و بسیار بیشتر از مقدار واقعی اعلام کند، کشور مذبور را مجبور به گرفتن وام های کلان با بهره های سنگین از ایالات متحده کند و بازگردد. بعد از آن شرکت های چند ملیتی می دانند چطور تا آخرین قطره از این گاو شیرده را بدوشند و سپس با حجم عظیمی از نیتی عمومی که ایجاد کرده اند از آن کشور خارج شوند و پشت سرشان یک کشور ورشکسته باقی بگذارند. برای نمونه اتفاقی که برای کشور اکوادور افتاد را میخوانیم:
اکوادور یکی از کشورهای نمونه در سرتاسر دنیاست که جنایتکاران اقتصادی، آن را در عرصۀ ی و
اقتصادی به زانو در آوردند. به ازای هر صد دلار نفت خام خروجی از جنگل های باران زای اکوادور، شرکت
های نفتی هفتاد و پنج دلار دریافت می کنند. از بیست وپنج دلار باقی مانده، سه چهارم آن باید به
بازپرداخت بدهی خارجی اختصاص یابد. آنچه باقی می ماند عمدتاً هزینه های نظامی و دولتی را پوشش
می دهد و صرفا حدود 2.5 دلار برای بهداشت، آموزش و پرورش و برنامه ی کمک به فقرا باقی می ماند.
نتیجه آنکه از هر صددلار ارزش نفت خامی که از آمازون به تاراج می رود، کمتر از سه دلار به مردمی می
رسد که بیشترین نیاز را دارند؛ مردمی که بیشترین آسیب را از احداث سدها، حفاری ها و خطوط لولۀ نفتی
دیده اند و از فقدان مواد غذایی و آب آشامیدنی در حال مرگ هستند. با نگاه به اکوادور و همان گونه که
اغلب در جاهای مختلف از خودم پرسیده ام از خود می پرسم که کی این مردم دست به مبارزه می زنند؟
همچنین در کتاب اشاره هایی گذرا به دخالت های نظامی آمریکا در کشورهایی که زیر بار سلطه ی امپریالیسم آمریکا نرفته اند داشته است که شاید تاسف بارترین آنها قتل عمر توریخوس دیکتاتور پانامایی و بمباران چند روزه ی پاناما فقط به این دلیل که مردم پاناما نمیخواستند آینده و استقلال خود را به حراج بگذارند و شکم روسای شرکت های چندملیتی را فراخ تر کنند. در این کتاب به طور واضح عمق کینه ی مردم جهان (از جنوب شرقی آسیا تا شمال آمریکای جنوبی) به دولت آمریکا نشان داده میشود. همه ی مردمی که پرکینز از آنها نام میبرد روی یک نظر اتفاق دارند "ایالات متحده محور شرارت است."
البته تمام اینها مانع این نشده است که پرکینز حس میهن پرستی خود را کنار بگذارد. وی همچنان یک آمریکایی دو آتشه است و همین تعصب در لحظاتی مانع بیان تمام حقایق میشود اما همین مقدار از حقایق هم به ما در شناخت هرچه بیشتر امپرالیسم امریکا کمک میکند و البته به غرب پرستان هم نشان میدهد که رویای آمریکایی! چگونه بر روی خون و استخوان و چرک و کثافت بنا نهاده شده است!!!
#اعترافات یک جنایتکار# اقتصادی# John Perkins#
برجام برای سفره ملت و خالق ایرانی آن - یعنی - آوردهای نداشت. اما اینکه بگوییم برجام هیچ دستاوردی نداشت نشان از سطحینگری و تکزاویهای دیدن صحنه است.
این برجام بود که عطش روشنفکران غربزده ایرانی را برای مذاکره سیراب و آنان را خلع سلاح کرد.
برجام بود که چهره کریه امریکا را برای نسل سوم و چهارم انقلاب اسلامی روشن کرد.
برجام بود که معادل میلیاردها دلار که جمهوری اسلامی میبایست برای شناساندن چهره امریکا به نسلهای خود خرج رسانه میکرد، مؤثر واقع شد.
برجام بود که نسبت بین اروپا و امریکا را از بعد هویت و استقلال روشن کرد.
پس از برجام بود که ملت ما منطق نظام جمهوری اسلامی را واجد حقانیت و دفاع دانست و تابستان داغ امثال بولتون را به پاییز خزان آنها تبدیل کرد.
برجام برای حزبالله و برای انقلاب اسلامی دستاوردهای بینظیری داشت و باید از به خاطر آوردههای او که خودش هم نمیداند چیست، تشکر کنیم.
اصلاحطلبان ۳۰ سال اصرار داشتند که میتوانیم با یکپارچه ندیدن غرب، بین امریکا و اروپا شکاف ایجاد کنیم و با اروپاییان کار کنیم. برجام این فرضیه را نیز باطل کرد. برجام ثابت نمود که اجماع اروپا و امریکا معنا ندارد بلکه الحاق، پیوست و سنجاق شدن اروپا به امریکا واقعیت صحنه است. ثابت شد که اروپای منهای امریکا موجود عقیمی است که باید از پسر بزرگتر از پدر اجازه بگیرد.
برجام ثابت کرد که ورود اروپاییها و اصولاً تشکیل گروه چند بهعلاوه چند یک پز توخالی جهانی بوده است، اما همه اجازههای غرب به یک نقطه ختم میشود.
دولتمردان ما به شدت نیازمند اصلاح نگرش خود در دو مقوله هستند که عدم اصلاح این نگرش آنان را در تاریخ به بدترین شکل ممکن ثبت خواهد کرد. تاریخ آنان را به عنوان کسانی ثبت خواهد کرد که هم فرصت را از دست دادهاند و هم تدبیر را، هم در باتلاق گیر کردهاند هم جای پای محکمی برای نجات خود نمییابند.
اشتباه اول دولتمردان ما در حوزه نگرش این است که گمان میکنند با محترم شمردن قواعد، عرف و حقوق بینالملل میتوانند به مقاصد منطقی جمهوری اسلامی ایران برسند. درحالی که طرفهای غربی برای اجرای تعهداتشان نه سازمان ملل میشناسند نه امضا و تعهد خود را.
اشکال دوم این است که دولتمردان ما فکر میکنند غرب چند مطالبه مشخص از ما دارد و با دادن آنها میتوانیم به سرمنزل مقصود که رفاه و توسعه است دست یابیم. اکنون باید با همه وجود بفهمند که مشکل غرب با ما بر سر ماهیت/هویت است و هستهای، تروریسم، موشک و. بهانههایی است که در عرف بینالملل با آن دیالوگ میکنند.
فرمول مقام معظم رهبری که همه پیشبینیهایش مانند کشف و شهود به عینیت میپیوندد، الهام غیبی نیست. او از اول معادله مفهومی را کشف کرده است که مشکل غرب با ما بر سر «وجود» و «ماهیت» است نه بر سر «حدود» و «مسئله». اگر دولتمردان ما این مدل را باور کنند نه در عرف بینالملل غرب را باور میکنند و نه منتظر میمانند تا غربیان در مقابل قطعنامههای سازمان ملل کرنش کنند و نه منتظر رفع تحریم میمانند.
عجیب است که حضرت امام ۳۱ سال پیش فرمودهاند: «چه ما بخواهیم و چه نخواهیم استکبار و صهیونیستها در تعقیبمان خواهند بود تا حیثیت مکتبیمان را لکهدار کنند» و ما پس از این مدت هنوز طور دیگری به صحنه مینگریم.
اکنون اروپا تهدید به خروج از برجام کرده است و ما به جرم پایبندی به خلع سلاح هستهای هر روز تحریم میشویم. اگر قرار است ما به قواعد بینالمللی پایبند و تعهدات خود را انجام دهیم تا تحریم شویم، چرا باید در NPT بمانیم و هم چوب را بخوریم و هم پیاز را؟ امریکا اکنون از قواعد بینالمللی و امضای خود عدول کرده است و گویی در امریکا انقلاب اتفاق افتاده است. حتی در انقلابها نیز دولت جدید تعهدات دولت پیشین را انجام میدهد، اما در امریکا انجام نمیشود.
ماندن یکساله ما با اروپاییان در برجام حکمتآمیز بود تا امثال زیباکلامها ببینند که سگ زرد برادر شغال است، اما اگر اردیبهشت ۱۳۹۷ به همراه امریکا خارج شده بودیم اکنون شیپورهای روشنفکری میگفتند اروپا که اصرار بر ماندن داشت! شما چرا خارج شدید؟
اکنون منطق نظام جمهوری اسلامی ایران مسیر اروپا باوران و امریکاپرستان را مسدود کرده است و موعد مانور نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی علیه قوانین جنگلی حاکم بر جهان است.
دولت برای عزت خویش هم که شده است باید تصمیم سخت بگیرد؛ تصمیمی که خواب را از چشم جهانخواران بگیرد. مهمترین نقطه قوت چنین تصمیمی همراهی ملت سختی کشیده و مقاوم ایران است که زیر بار جهانخواران به بهانه نان نسیه بزرگتر نخواهد رفت.
امروز روزی است که باید برجام اروپایی-امریکایی را تبدیل به دو واحد درس غربشناسی کنیم تا نسلهای آینده به وم تولد تمدنی جدید و بومی رهنمون شوند و متوجه شوند که راهی جز ایستادگی وجود ندارد در غیر اینصورت باید زانوی «غلط کردیم انقلاب کردیم» بزنیم و «هرچه شما بفرمایید» را جایگزین «مرگ بر امریکا» کنیم اما امام فرمود: هیهات که امت محمد (ص) سیراب شدگان کوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان به مرگ ذلت بار تن در دهند».
برجام#
غرب شناسى#
مردمى ترین، با اخلاص ترین و گسترده ترین تشییع با عظمتى بى نظیر از مردمى ترین مسؤول جمهورى اسلامى ایران!
دیروز پایتخت ایران، روزى تاریخى و فراموش نشدنى را تجربه کرد. تهران هیچگاه تاکنون چنین عظمتى را به خود ندیده بود!
دیروز در تهران از زمین و زمان جمعیت عاشق و داغدار مى جوشید و مى خروشید!
همدل و همزبان با چشمانى اشکبار و یکصدا؛ # انتقام#
مطلب ذیل را محمد رفیع جلالى نوشته و انصافا حق مطلب را ادا کرده است!
"وَ تُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَن تَشَاءُ"
مرگی که جهان را تکان داد!!!
سالهای دور تشییع پیکر یک خواننده زن هنرمند ؛ ایران و بخصوص تهران را به تعطیلی کشاند . این اولین تشییع بزرگی بود که در نوجوانی دیدم. انگاه نوبت به تشییع پیکر "جهان پهلوان تختی " رسید؛ زمانی که در سالهای ابتدائی دانشگاه بودم. تشییع جنازه "جمال عبدالناصر ناصر " رهبر کشور مصر و جهان عرب را به تعطیلی کشاند .
اندکی بعد ژنرال دوگل" در فرانسه مرد و مردم فرانسه سنگ تمام گذاشتند و بپاس خدمات این مرد به کشورش تشییع جنازه بزرگی انجام شد.
در مرگ " امّ کلثوم"، خواننده مصری بیش از ۴ میلیون نفر برای خاکسپاری او در قاهره به خیابانها آمدند. و. این رکوردها با مرگ "آیت الله خمینی" در ایران شکسته شد.
جهان تشییع جنازه های عظیمی دیگری را بیاد دارد؛ تشییع جنازه: "پرنسس دیانا"؛ " آیروتون سنا"؛ " مایکل جکسون " سی. ان. آنادورای (آنا)"؛ " پاپ ژان پل دوم"؛ " کیم جونگ ایل دوم"؛ " ویکتور هوگو"؛ " گاندی" و .کسی فکر نمیکرد که روزی رفتن کسی بتواند این رکوردها را جابجا کند؛ اما رفتن "قاسم سلیمانی" چیز دیگری بود؛ رفتنی که جهانی را تکان داد و مرگش :
- بزرگترین ارتش جهان را به آماده باش در آورد.
- خبر اول رسانه های جهان شد
- خیزش دیپلماتیک همه کشورها را باعث شد.
- بورسهای منطقه را بشدت به سقوط کشاند.
- قیمت نفت را بطور بیسابقه ای افزایش داد.
- تشییع پیکرش نه در یک شهر که در ۵ شهر و ۲ کشور انجام شد
- پیکرش تنها پیکری شد که در ۴ حرم طواف داده شد؛ در ۲ کشور.
- هزاران ساعت برنامه تلویزیونی در موردش پخش شد
- صدها تحلیگرعواقب مرگش را تحلیل کردند.
- صدها میلیون نفر در منطقه و جهان او را تحسین و یا نقد کردند
- همبستگی ملی که بعد از وقایع آبان از هم گسیخته شده بود را به ارمغان آورد. مردم حساب او را از حساب حکومت جدا کرده اند.
- تظاهرات یکماهه در خیابانهای بغداد را به تظاهراتی علیه آمریکائیها بدل کرد.
- پارلمان عراق رای به اخراج امریکائی ها از عراق داد.
- کاری کرد که هیچ "مرگ" دیگری ان کار را نکرد؛ جهان را به ۲ قدمی جنگی بزرگ کشانده !
- و شاید میرود که به بزرگترین تشییع همه دورانها بدل گردد!؟
اما او که بود :
- پسر بچه فقیری که در روستای «قنات ملک» شهر "رابُر"؛ در ١٨٠ کیلومتری کرمان متولد شد.
- بسیار زود و در نوجوانی مجبور شد برای کمک به امرار معاش خانواده از تحصیل دست شسته و وارد بازار کار شود
- با شروع جنگ ایران و عراق برای مدت کوتاهی ؛ برای تامین اب مورد نیاز سپاهیان به جبهه ها فرستاده میشود،؛ "لودر" ها و "بولدوزز" های دشمن را غنیمت میگیرد و اندکی بعد با توجه به هوش سرشار؛ دلیری و شجاعت و تفکرات استراتژیکش فرمانده لشکر میشود و در نهایت مبشود تاثیر گذارترین مرد همه خاور میانه!!!
-- بتنهائی و با دست خالی "سپاهی" میسازد با هزاران سرباز از جان گذسته و دوره دیده ؛ در عراق و سوریه و لبنان و یمن!!
- به گواهی دشمنانش به بزرگترین استراتژیست نظامی بعد از "مارشال رومل" بود.
-
وجودش تا بدان پایه برای دشمنان خطرناک شده بود که به دستور قدرتمندترین شخص در جهان؛ قدرتمند ترین ارتش در جهان ؛ در نیمه های شب ؛ انه و به نامردانه ترین شکل ممکن محو فیزیکی میشود، اما حالا مانده که با نام و یاد و میراث او چه کنند؟؟؟
آنها اکنون از "نام" و "میراث" قاسم سلیمانی" بیش از "خود " قاسم سلیمانی ؛ در وحشتند.
درباره این سایت